دیرگاهیست که تنهاشده ام
قصه غربت صحراشده ام
وسعت دردفقط سهم من است
بازهم قسمت غم هاشده ام
دگرآیینه ز من بى خبراست
که اسیرشب یلداشده ام
من که بى تاب شقایق بودم
همدم سردى یخها شده ام
کاش چشمان مراخاک کنید
تا نبینم که چه تنهاشده ام
:: بازدید از این مطلب : 478
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10